«رو كم كني»
روي عرشه
ي ناو دريايي نشسته بودم و به دريا نگاه مي كردم ولي نه به دريا فكر ميكردم و نه به
آسمان آبي كه حالا مشكي شده بود.
يكي از افسر
ها جلو آمد و گفت:«هوا تاريك شده،شيفت توئه اسميت،برو اتاق كنترل.»
من هم به
سمت اتاق كنترل ناو دريايي حركت كردم ، مثل شب هاي ديگر كارم را شروع كردم،به رادار
خيره شدم اما اصلا حواسم به رادار كشتي نبود.ما از مرزهاي آبي كشور اسپانيا عبور مي
كرديم،اما تا ساحل مايل ها فاصله داشتيم دليلي براي نگراني وجود نداشت،به فكر فرو رفته
بودم كه ناگهان پيامي راديويي دريافت كرديم :«از آ538 صداي
ما را داريد؟ شما با سرعت زيادي به سمت ما در حال حركت هستيد،پيشنهاد مي كنم براي جلوگيري
از تصادف مسير خود را 10 درجه به سمت جنوب
منحرف كنيد.»
من به كاپيتان
كه در نزديكي ام ايستاده بود نگاه پرسش گرانه اي انداختم و او به نشانه ي منفي بودن
جواب سرش را تكان داد.
من بي سيم
را برداشتم و پاسخ دادم:«از ناو دريايي به آ 538،نمي توانيم
مسير خود را تغيير دهيم،پيشنهاد مي كنم مسير خود را 10 درجه به سمت شمال منحرف كنيد.»
مرد اسپانيايي پاسخ داد:«خير،امكان پذير نيست،تكرار مي كنم مسير خود را 10 درجه به سمت جنوب منحرف كنيد.»
لطفا به ادامه مطلب بروید.