loading...
عشق ممنوع...(به روایتی)!!
Mehrdad بازدید : 466 1390/06/23 نظرات (13)

شکلات تلخ

 

چشمانش پر بود از نگرانی و ترس

لبانش می لرزید

گیسوانش آشفته بود و خودش آشفته تر

- سلام کوچولو . مامانت کجاست ؟

نگاهش که گره خورد در نگاهم

بغضش ترکید

قطره های درشت اشکش , زلال و و بی پروا

چکید روی گونه اش

- ماماااا..نم .. ما..مااا نم ….

صدایش می لرزید

- ا .. چرا گریه می کنی عزیزم , گم شدی ؟

گریه امانش نمی داد که چیزی بگوید

هق هق , گریه می کرد

آنطوری که من همیشه دلم می خواست گریه کنم

آنگونه که انگار سالهاست گریه نکرده بود

با بازوی کوچکش مدام چشم هایش را از خیسی اشک پاک می کرد

در چشم هایش چیزی بود که بغضم گرفت

- ببین , ببین منم مامانمو گم کردم , ولی گریه نمی کنم که , الان باهم میریم مامانامونو پیداشون می کنیم , خب ؟


این را که گفتم , دلم گرفت , دلم عجیب گرفت

آدم یاد گم کرده های خودش که می افتد , عجیب دلش می گیرد

یاد دانه دانه گم کرده های خودم افتادم

پدر بزرگ , مادربزرگ, پدر , مادر , برادر , خواهر , عمو ,

کودکی هایم , همکلاسی های تمام سال های پشت میز نشستنم , غرورم , امیدم , عشقم , زندگی ام

- من اونقدر گم کرده داااارم , اونقدر زیاااد , ولی گریه نمی کنم که , ببین چشمامو

دروغ می گفتم , دلم اندازه تمام وقت هایی که دلم می خواست گریه کنم , گریه می خواست

حسودی می کردم به دخترک

- تو هم تو هم .. مام .. مام .. مامانتو .. گم کردی ؟

آرام تر شد

قطره های اشکش کوچکتر شد

احساس مشترک , نزدیک ترمان کرد

دست کوچکش را آرام گرفتم توی دستانم

گرمای دستش , سردی دستانم را نوازش کرد

احساس مشترک , یک حس خوب که بین من و او یک پل زده بود , تلخی گم کرده هامان را برای لحظه ای از ذهنمان زدود

- آره گلم , آره قشنگم , منم هم مامانمو , هم یک عالمه چیز و کس دیگه رو با هم گم کردم , ولی گریه نمی کنم که

هق هق اش ایستاد , سرش را تکان داد ,

با دستم , اشک های روی گونه اش را آهسته پاک کردم

پوست صورتش آنقدر لطیف و نازک بود که یک لحظه از ترس اینکه مبادا صورتش بخراشد , دستم را کشیدم کنار

- گریه نکن دیگه , خب ؟

- خب

زیبا بود ,

چشمانش درشت و سیاه

با لبانی عنابی و قلوه ای

لطیف بود , لطیف و نو , مثل تولد , مثل گلبرگ های گل ارکیده

گیسوان آشفته و مشکی اش , بلند و مجعد ,

- اسمت چیه دخترکم ؟

- سارا

- به به , چه اسم قشنگی , چه دختر نازی

او بغضش را شکسته بود و گریه اش را کرده بود

او, دستی را یافته بود برای نوازش گونه اش , و پناهی را جسته بود برای آسودنش

امیدی را پیدا کرده بود برای یافتن گم کرده اش ,

و من , نه بغضم را شکسته بودم ,

که اگر می شکستم , کار هردو تامان خراب میشد

و نه دستی یافته بودم و نه امیدی و نه پناهی

باید تحمل می کردم ,

حداقل تا لحظه ای که مادر این دختر پیدا می شد

و بعد باز می خزیدم در پسکوچه ای تنگ و اشک های خودم را با پک های دود , می فرستادم به آسمان

باید صبر می کردم

- خب , کجا مامانتو گم کردی ؟

با ته مانده های هق هقش گفت :

- هم .. هم .. همینجا ..

نگاه کردم به دور و بر

به آدم ها

به شلوغی و دود و صداهای درهم و سیاهی های گذران و بی تفاوت

همه چیز ترسناک بود از این پایین

آدم ها , انگار نه انگار , می رفتند و می آمدند و می خندیدند و تف بر زمین می انداختند و به هم تنه می زدند

بلند شدم و ایستادم

حالا , خودم هم شده بودم درست , عین آدم ها

دخترک دستم را محکم در دستش گرفته بود و من , محکم تر از او , دست او را

- نمی دونی مامانت از کدوم طرف تر رفت ؟

دوباره بغض گرفتش انگار , سرش را تکان داد که : نه

منهم نمی دانستم

حالا همه چیزمان عین هم شده بود

نه من می دانستم گم کرده هایم کدام سرزمین رفته اند و نه سارا

هر دو مان انگار , همین الان , از کره ای دیگر آمده بودیم روی این سیاره گرد و شلوغ

- ببین سارا , ما هردوتامون فرشته ایم , من فرشته گنده سبیلو , توهم فرشته کوچولوی خوشگل

برای اولین بار از لحظه ای آشناییمان , لبخند زد

یک لبخند کوچک و زیر پوستی ,

و چقدر معصومانه و صادقانه و ساده

قدم زدیم باهم

قدم زدن مشترک , همیشه برایم دوست داشتنیست

آنهم با یک نفر که حس مشترک داری با او , که دیگر محشر است

حتی اگر حس مشترک , گم کردن عزیز ترین چیزها باشد ,

هدفمان یکی بود ,

من , پیدا کردن گم کرده های او و او هم پیدا کردن گم کرده های خودش ,

- آدرس خونه تونو نداری ؟

لبش را ورچید , ابروهایش را بالا انداخت

- یه نشونه ای یه چیزی هیچی یادت نیست ؟

- چرا , جای خونه مون یه گربه سیاهه که من ازش می ترسم , با یه آقاهه که .. ام .. ام آدامس و شوکولات میفروشه

خنده ام گرفت

بلند خندیدم

و بعد خنده ام را کش دادم

آدم یک احساس خوب و شاد که بهش دست میدهد , باید هی کشش بدهد , هی عمیقش کند

سارا با تعجب نگاهم می کرد

- بلدی خونه مونو ؟

دستی کشیدم به سرش

- راستش نه , ولی خونه ما هم همینچیزا رو داره هم گربه سیاه , هم آقاهه آدامس و شوکولات فروش

لبخند زد

بیشتر خودش را بمن چسبانید

یک لحظه احساس عجیب و گرمی توی دلم شکفت

کاش این دخترک , سارا , دختر من بود

کاش میشد من با دخترم قدم بزنیم توی شهر , فارغ از دغدغه ها و شلوغی ها , همه آدم بزرگ ها را مسخره کنیم و قهقهه بزنیم

کاش میشد من و ..

دستم را کشید

- جونم ؟

نگاهش به ویترین یک مغازه مانده بود

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط هستی در تاریخ 1348/10/11 و 14:58 دقیقه ارسال شده است

___________________--------

_________________.-'.....&.....'-.

________________\.................../

_______________:.....o.....o........;

______________(.........(_............)

_______________:.....................:

________________/......__........\

_________________`-._____.-'

___________________\`"""`'/

__________________\......,...../

_________________\_|\/\/\/..__/

________________(___|\/\/\//.___)

__________________|_______|

___________________)_ |_ (__

________________(_____|_____)

............ *•~-.¸,.-~* آپ کردم *•~-.¸,.-~*......

این نظر توسط پرنیان در تاریخ 1348/10/11 و 19:05 دقیقه ارسال شده است

من دلم ميخواهد


تكه سنگي باشم


تا بدانم يك سنگ


كه ندارد احساس


تا چه حد خوشبخت است؟؟؟

این نظر توسط شراب عشق(بلکلاو) در تاریخ 1348/10/11 و 1:54 دقیقه ارسال شده است

سلام دوست عزیز واقعا محشره داستانش هم غضه ی من بود گفتی مادر بغضم تو گلومه که داشتم میخوندمش اخه داستانش خیلی به من نزدیک بود اره من مث سارا گم کرده های زیادی دارم

این نظر توسط پرنیان در تاریخ 1348/10/11 و 14:17 دقیقه ارسال شده است

__ __(▒)(▒)______________(▒)(▒)))
___(▒)(█)(▒)___________(▒)(█)(▒)))
____(▒)(▒)_____(▒)(▒)___(▒)(▒)))
_____________(▒)(█)(▒)))
______________(▒)(▒)))



آپم و منتظر حضور شما...

این نظر توسط پرنیان در تاریخ 1348/10/11 و 10:17 دقیقه ارسال شده است

سلام توی نظرسنجیتون شرکت کردم و گزینه یک و شش رو انتخاب کردم.آدرس سایت شما رو هم توی وبم درست کردم.ممنون که همیشه به من لطف دارید.


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آمار سایت
  • کل مطالب : 155
  • کل نظرات : 355
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 40
  • آی پی امروز : 35
  • آی پی دیروز : 9
  • بازدید امروز : 37
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 48
  • بازدید ماه : 43
  • بازدید سال : 162
  • بازدید کلی : 72,905
  • کدهای اختصاصی