loading...
عشق ممنوع...(به روایتی)!!
Mehrdad بازدید : 204 1390/06/11 نظرات (0)

نامه مادر غضنفر ( جالبه)!


غضنفر جان سلام! ما اينجا حالمام خوب است. اميدوارم تو هم آنجا حالت خوب باشد. اين نامه را من ميگويم و جعفر خان کفاش برايد مينويسد. بهش گفتم که اين غضنفر ما تا کلاس سوم بيشتر نرفته و نميتواند تند تند بخواند، آروم آروم بنويس که پسرم نامه را راحت بخواند و عقب نماند.

 

وقتي تو رفتي ما هم از آن خانه اسباب کشي کرديم. پدرت توي صفحه حوادت خوانده بود که بيشتر اتفاقا توي 10 کيلومتري خانه ما اتفاق ميافته. ما هم 10 کيلومتر اينورتر اسباب کشي کرديم. اينجوري ديگر لازم نيست که پدرت هر روز بيخودي پول روزنامه بدهد. آدرس جديد هم نداريم. خواستي نامه بفرستي به همان آدرس قبلي بفرست. پدرت شماره پلاک خانه قبلي را آورده و اينجا نصب کرده که دوستان و فاميل اگه خواستن بيان اينجا به همون آدرس قبلي بيان.

 

آب و هواي اينجا خيلي خوب نيست. همين هفته پيش دو بار بارون اومد. اوليش 4 روز طول کشيد ، دوميش 3 روز . ولي اين هفته دوميش بيشتر از اوليش طول کشيد!!

لطفا به ادامه مطلب بروید.

Mehrdad بازدید : 210 1390/06/11 نظرات (0)

مسابقه با شیطان!!

 

مرد خبیثی روزی در کوچه‌ای راه می‌رفت و فکر می‌کرد که من هر گناه و خباثتی که وجود دارد, انجام داده‌ام. این شیطان چه کار کرده که من نکرده‌باشم؟ که پیرمردی آرام آرام جلو آمد و با صدایی لرزان گفت: پسرم با من کاری داشتی؟

- شما؟

- من شیطانم, گویا نام مرا می‌بردی.

- بله, میخواهم بدانم تو چه کرده‌ای که اینقدر به بدی مشهوری. من هر فعل بدی که به ذهن برسد انجام داده‌ام و مطمئنم که صدبار از تو بدترم. کاری هست که تو کرده‌باشی و من نکرده‌باشم؟

- نمیدونم پسرم, میخواهی یک مسابقه با هم بدهیم تا ببینیم که من چه کار می‌توانم بکنم و تو چه کار؟

- موافقم.

- پس وعده ما یک ماه دیگر, همین جا.

لفا به ادامه مطلب بروید.

Mehrdad بازدید : 189 1390/06/11 نظرات (0)

 مناجات غضنفر با خدا...!


خدایا به خاطر تمام چیزهایی که دادی،

ندادی،

دادی پس گرفتی،

ندادی بعدا دادی،

ندادی بعدا می خوای بدی، 

دادی بعدا می خوای پس بگیری،

داده بودی و پس گرفته بودی، 

اگه بدی پس می گیری، 

پس گرفتی دادی، 

پس گرفتی بعدا می خوای بدی،

اگه می دادی پس می گرفتی، 

نداده بودی فکر می کردیم دادی و پس گرفتی، 

خلاصه خداجون سرتو درد نیارم به خاطر همه شکر!!

لطفا نظر بدهید.

SMS

Mehrdad بازدید : 207 1390/06/10 نظرات (1)

دیشب رفتم استخر، بعد از شنا اومدم لباسامو بپوشم دیدم رو موبایلم 4 تا میس کاله 6 تا اس ام اس از دوس دخترم.

اس ام اس 1: عزیزم چرا زنگ میزنم جواب نمیدی؟

اس ام اس 2: انگار سرت شلوغه جواب اس ام اس هم نمیدی.

اس ام اس 3: همین الان زنگ میزنی وگرنه من می دونم و تو!

اس ام اس4: کثافت آشغال معلوم هست کدوم گوری هستی؟

اس ام اس 5: تقصیر منه که آدم حسابت کردم کچل ایکبیری با اون مامان چاقت، گمشو برو پیش همون دختر عموی...

اس ام اس6: راستی اینم میگم که بسوزی منو دوستت سعید دو ماهه رابطه داریم.... بای!

 

Mehrdad بازدید : 194 1390/06/08 نظرات (1)

سلام دوستای گلم.


خوبید؟ خوشید؟ عید اومده ها!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

ماه و نگاه کنید چه خوشکله!!!!!



غم و غصه ها رو بریزین بیرون از دلتون و شاد باشین.

این عید بزرگ رو به همه شما دوستان عزیزم و همه مسلمانای این سیاره کوچولو تبریک می گم!

نماز و روزه های این ماه قشنگتون قبول حق باشه.


Mehrdad بازدید : 197 1390/06/08 نظرات (0)

مهندس متبحر ...

 

مهندسی بود که در تعمیر دستگاه های مکانیکی استعداد و تبحر داشت. او پس از۳۰ سال خدمت صادقانه با یاد و خاطری خوش باز نشسته شد. دو سال بعد، از طرف شرکت درباره رفع اشکال به ظاهر لاینحل یکی از دستگاه های چندین میلیون دلاری با اوتماس گرفتند. آنها هر کاری که از دستشان بر می آمد انجام داده بودند و هیچ کسی نتوانسته بود اشکال را رفع کند بنابراین، نومیدانه به او متوسل شده بودند که در رفع بسیاری از این مشکلات موفق بوده است.

 مهندس، این امر را به رغبت می پذیرد. او یک روز تمام به وارسی دستگاه می پردازد و میگوید 50000 دلار می گیرم ودرستش میکنم!!! مدیر شرکت قبول کرد. مهندس با یک تکه گچ علامت ضربدر روی یک قطعه مخصوص دستگاه می کشد ویک لگد به آن قسمت میزند ودستگاه شروع به کار می کند.

مدیر تعجب میکند وتقاضای ارائه گزارش و صورتحساب مواد مصرفی می کند و او بطور مختصر این گزارش را می دهد:

1 دلار به خاطر گچ.

49999 دلار به خاطر اینکه بدونم کجا وکی و باچه قدرتی لگد بزنم!!!!

لطفا نظر بدهید.

Mehrdad بازدید : 207 1390/06/08 نظرات (1)

مدیر و منشی!

 

مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن. شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش, میگه: زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن .معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام. پسره زنگ میزنه به پدر بزرگش میگه: معلمم یه هفته کامل نمیاد, بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم. پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه مسافرت رو لغو کن من با نوه ام سرم بنده .منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه: ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه .شوهر زنگ میزنه به معشوقه اش میگه: زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت. معشوقه زنگ میزنه به شاگردش میگه: کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم پس دارم میام که بریم سر درس و مشق. پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه: راحت باش برو مسافرت, معلمم برنامه اش عوض شد و میاد .مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت...

لطفا نظر بدهید.

Mehrdad بازدید : 363 1390/06/08 نظرات (1)

ماجرای عموحسن و مامان!!!

 

صدای زنگ تلفن - دخترک گوشی رو بر میداره

- سلام . کیه؟ -

سلام دختر خوشگلم منم بابایی! مامانی خونه است؟ گوشی رو بده بهش!

- نمیشه!

- چرا؟ 

- چون با عمو حسن رفتن تو اطاق خواب طبقه بالا در رو هم رو خودشون بستن!

... سکوت ... عمو حسن نداریم!

- چرا داریم. الآن پهلو مامانه. - ببین عزیزم. اینکاری که میگم بکن. برو بزن به در و بگو بابا اومده خونه!

- چشم بابا! ... ... چند دقیقه بعد ... - بابا جون گفتم.

  خوب چی شد؟

- هیچی. همینکه گفتم یهو صدای جیغ مامانم اومد بعد با عجله همينطور كه داشت لباس مي‌پوشيد از اطاق اومد بیرون همینطورکه از پله ها میدوید هول شد پاش سر خورد با کله اومد پایین. نمیدونم چرا تکون نمیخوره دیگه؟

- خوب عمو حسن چی؟ 

- عمو حسن از پنجره پرید توی استخر. ولی پریروز آب استخر رو خودت خالی کرده بودی یک صدای بامزه ای داد نگو! هنوز همون طور خوابیده!

- استخر؟ کدوم استخر؟ ببینم مگه شماره ******** نیست؟ پريسا خودتي؟

- نه! !

-ببخشین مثل اینکه اشتباه گرفتم!!!!!!!!!

لطفا نظر بدهید.

Mehrdad بازدید : 185 1390/06/08 نظرات (0)

کوتاه ولی عمیق

 

در معبدی گربه ای وجود داشت که هنگام مراقبه ی راهب ها مزاحم تمرکز آن ها می شد .

بنا بر این استاد بزرگ دستور داد هر وقت زمان مراقبه می رسد یک نفر گربه را گرفته و به ته باغ ببرد و به درختی ببندد . این روال سال ها ادامه پیدا

کرد و یکی از اصول کار آن مذهب شد .

سال ها بعد استاد بزرگ در گذشت . گربه هم مرد . راهبان آن معبد گربه ای خریدند و به معبد آوردند تا هنگام مراقبه به درخت ببندند تا اصول مراقبه را درست به جای آورده باشند .

سالها بعد استاد بزرگ دیگری رساله ای نوشت در باره ی اهمیت بستن گربه"

 

این داستان مرا به یاد یکی از دوستان می اندازد که همیشه در نامه هایش حدیثی از پیامبر خاتم نقل می کرد که:

 رسول خدا (ص) :       

 من از فقر امتم بيمي ندارم، آنچه من از آن مي ترسم « سوء تدبير » است.

لطفا نظر بدهید.                  

Mehrdad بازدید : 591 1390/06/08 نظرات (1)

کما!

حتما تا آخرش بخونید،واقعا زیباست!!!

چشم‌هایتان را باز می‌کنید. متوجه می‌شوید در بیمارستان هستید. پاها و دست‌هایتان را بررسی می‌کنید. خوشحال می‌شوید که بدن‌تان را گچ نگرفته‌اند و سالم هستید.. دکمه زنگ کنار تخت را فشار می‌دهید. چند ثانیه بعد پرستار وارد اتاق می‌شود و سلام می‌کند. به او می‌گویید، گوشی موبایل‌تان را می‌خواهید. از این‌که به خاطر یک تصادف کوچک در بیمارستان بستری شده‌اید و از کارهایتان عقب مانده‌اید، عصبانی هستید. پرستار، موبایل را می‌آورد. دکمه آن را می‌زنید، اما روشن نمی‌شود. مطمئن می‌شوید باتری‌اش شارژ ندارد. دکمه زنگ را فشار می‌دهید. پرستار می‌آید.

«ببخشید! من موبایلم شارژ نداره. می‌شه لطفا یه شارژر براش بیارید»؟

«متاسفم. شارژر این مدل گوشی رو نداریم».

«یعنی بین همکاراتون کسی شارژر فیش کوچک نوکیا نداره»؟

«از ۱۰سال پیش، دیگه تولید نمی‌شه. شرکت‌های سازنده موبایل برای یک فیش شارژر جدید به توافق رسیدن که در همه گوشی‌ها مشترکه».

«۱۰سال چیه؟ من این گوشی رو هفته پیش خریدم».

«شما گوشی‌تون رو یک هفته پیش از تصادف خریدین؛ قبل از این‌که به کما برید». «کما»؟!

لطفا به ادامه مطلب بروید.

تعداد صفحات : 15

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آمار سایت
  • کل مطالب : 155
  • کل نظرات : 355
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 40
  • آی پی امروز : 15
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 127
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 133
  • بازدید ماه : 215
  • بازدید سال : 334
  • بازدید کلی : 73,077
  • کدهای اختصاصی