loading...
عشق ممنوع...(به روایتی)!!
Mehrdad بازدید : 231 1390/06/13 نظرات (1)

يك فكر بكر!

 

ساختمان کتابخانه انگلستان قدیمی است و تعمیر آن نیز فایده ای ندارد . قرار بر این شد کتابخانه جدیدی ساخته شود . اما وقتی ساخت بنا به پایان رسید ؛ کارمندان کتابخانه برای انتقال میلیون ها جلد کتاب دچار مشکلات دیگر شدند .

یک شرکت انتقال اثاثیه از دفتر کتاخانه خواست که برای این کار سه میلیون و پانصد هزار پوند بپردازد تا این کار را انجام خواهد داد. اما به دلیل فقدان سرمایه کافی ،این درخواست از سوی کتابخانه رد شد . فصل بارانی شدن فرا رسید، اگر کتابها بزودی منتقل نمی شد ، خسارات سنگین فرهنگی و مادی متوجه انگلیس می گردید . رییس کتابخانه بیشتر نگران شد و بیمار گردید .

روزی ، کارمند جوانی از دفتر رییس کتابخانه عبور کرد. با دیدن صورت سفید و رنگ پریده رییس، بسیار تعجب کرد و از او پرسید که چرا اینقدر ناراحت است .

رییس کتابخانه مشکل کتابخانه را برای کارمند جوان تشریح کرد، اما برخلاف توقع وی ، جوان پاسخ داد: سعی می کنم مساله را حل کنم . روز دیگر، در همه شبکه های تلویزیونی و روزنامه ها آگهی منتشر شد به این مضمون : همه شهروندان می توانند به رایگان و بدون محدودیت کتابهای کتابخانه انگلستان را امانت بگیرند و بعد از بازگرداندن آن را به نشانی زیر تحویل دهند  خود را تغییر دهیم نه جهان را.

لطفا نظر بدهید.

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط سپیده در تاریخ 1348/10/11 و 21:18 دقیقه ارسال شده است

سلام،ما که شما رو ف راموش نمی کنیم یه چند روزی بود که آن نشدم،داستان های جدیدتون هم عالی بود،واقعا معرکه بودن داستان پزشک و مهندسه و کتابخونه که حرف نداشتن،خودم داستان جدید نذاشتم،قراره بریم مسافرت ،فردا عازمیم،فعلا خداحافظ
راستی قالب وبلاگتون عالی شده،شکلکشکلکشکلکشکلک


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آمار سایت
  • کل مطالب : 155
  • کل نظرات : 355
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 40
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 106
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 112
  • بازدید ماه : 194
  • بازدید سال : 313
  • بازدید کلی : 73,056
  • کدهای اختصاصی